منم چو شاخه تشنه در بهاران
تویی همچون هوای باد و باران
خوشا دردی که درمانش تو باشی دارد به چهره خال سیاهی
خوشا راهی که پایانش تو باشی در پشت پرده صورت ماهی
عراقی طالب که درداست دائم هر جمعه خیل گدایان نشسته اند
به بوی آن که درمانش تو باشی چشم انتظار مقدم شاهی
بی روی تو روز ها به شب می ماند
بیمار غمت اسیر تب می ماند
یک عمر اگر بگویم از خوبی تو
پس حرف نگفته روی لب می ماند