خوشا دردی که درمانش تو باشی دارد به چهره خال سیاهی
خوشا راهی که پایانش تو باشی درپشت پرده صورت ماهی
عراقی طالب درد است دائم هر جمعه خیل گدایان نشسته اند
به بوی آن که درمانش تو باشی چشم انتظار مقدم شاهی
شاخه عمرم نشد پر گل
که چیند دوستی
بی روی تو روزها به شب می ماند یک مرد میان کوچه ها جا مانده است
بیمار غمت اسیر تب می ماند یک شهر فقط چشم تماشا مانده است
یک عمر اگر بگویم از خوبی تو
پس حرف نگفته روی لب می ماند